پسر بامرام محله پاچنار تهران که هنوز هم یکی از آدمهای پرطرفدار بازار تهران محسوب میشود، در اوزان 90 و 100 کیلو، بارها دوبنده ارزشمند تیم ملی را به تن کرد و افتخارات زیادی را هم برای کشتی کشورمان به ارمغان آورد.
حضور در آوردگاه جهانی 1977 لوزان و 1981 اسکوپیه، حضور و کسب مدال در جامهای معتبر و مهمی همچون تفلیس گرجستان، شرکت در جام جهانی تولیدوی آمریکا، کسب مدال نقره از جام بینالمللی ایتالیا و تصاحب 2 نشان نقره از جام جهان پهلوان تختی از جمله افتخارات مرد محجوب و سنگینوزن سالیان گذشته کشتی آزاد ایران است.
طالقانی مدتی پس از بوسیدن تشک، ریاست هیات کشتی پایتخت را برعهده گرفت و آنقدر مقتدرانه و پرقدرت ظاهر شد که کشتی تهران به عرش رسید. محمدرضا طالقانی در دوران ریاست مهندس ترکان در فدراسیون کشتی بهعنوان نایبرئیس، جانشین محمدعلی صنعتکاران شد و تا سال 1998 و همزمان با رقابتهای جهانی تهران در این سمت ماند.
تلخی خداحافظی او پس از آن مسابقات هنوز در ذائقه اهالی کشتی وجود دارد. طالقانی 4 سال بعد، همزمان با پیکارهای جهانی تهران به فدراسیون کشتی بازگشت و این بار بهعنوان رئیس.
دوره دوم مدیریت او تا رقابتهای جهانی سال 2005 بوداپست ادامه داشت؛ اما شرایط به گونهای نبود که او در این مسند به فعالیت ادامه دهد. طالقانی میتوانست بیمهری آدمهای بیرون کشتی را ببیند و آن را تحمل کند اما تحمل کم لطفی و بدرفتاری اهالی کشتی واقعا برای مرد مهربان کشتی ایران سخت بود... .
و همین عامل باعث شد او خیلی راحت از کشتی جدا شود. گرفتن مصاحبه از مردی که با تمام وجود عاشق کشتی است و نمیخواهد آرامش آن را آن هم در آستانه المپیک به هم بریزد، واقعا سخت بود.
اما هر محالی شدنی است. مصاحبه ما در بعدازظهر یکی از همین روزها و در حیاط کوچک اما زیبای خانه او انجام شد؛ جایی که خودش میگوید بهترین جا برای مطالعه اوست و البته گپی با دوستان برای کمک به افراد نیازمند.
مصاحبه چند ساعتی ما با مرد دوستداشتنی کشتی پیش روی ماست؛ مصاحبهای که او در تمام آن دردهای خود را از بیمهریها بیان کرد ولی حاضر نشد حتی یک نام را به زبان بیاورد. او پس از این همه مدت حتی یکی از روزهای تلخ دوران مسئولیت را فراموش نکرده است... .
- خیلیها معتقدند به شما ظلم شده. ظلمی که به شما شد، حتی برخی اهالی ورزش را هم اذیت کرد. همه،حرفهایشان را زدند اما چیزی از شما نشنیدیم. حتی حالا که دو، سه سال از جداییتان از فدراسیون میگذرد. احساس میکنم بیمهریهای زیادی صورت گرفت. قهرمانی جهان در سال 1998، قهرمانی نوجوانان جهان در آزاد و فرنگی و قهرمانی فرنگی جوانان جهان در زمان ریاست شما صورت گرفت. اما با همه این اوصاف تحت فشار بودید. وقتی جماعت کشتی نمیتواند دور یک میز بنشیند، این چه ربطی به طالقانی دارد؟
این جور رفتنها عادی است. در ورزش تشویق نداریم. باید کار کنیم و مدال بیاوریم؛ جان بکنیم و چیزی هم برای خودمان نخواهیم. همه تهمتها را به جان بخریم و آخرش هم با یک وضع اسفناک برویم. این مسئله کاملا یکطرفه است که البته با دین ما مغایرت دارد.
متأسفانه شرایط را طوری تغییر دادهاند که هر کسی که کار میکند، با همین وضع باید پیش برود و من هم این موضوع را پذیرفتهام و شکایتی هم ندارم. اصلا این مسائل جا افتاده است و من هم ناراحت نشدم. ازهاشمیطبا هم تشکر میکنم که پس از پایان دوره اول حضور من در فدراسیون، 7 ماه به جای من کسی را بهعنوان مسئول انتخاب نکرد.
باید به این حقیقت اعتراف کنم که رسم ورزش این است که وقتی مطرح میشوی و شهرتی برای خودت دست و پا میکنی، این حرفها را هم پشت سرت میزنند. خیلیها میخواهند از همین راه به شهرت برسند. خیلیها هم برای زمین زدنت نقشه میکشند و هزار تا کلک سوار میکنند. اینجاست که تو محکوم میشوی به سکوت.
هیچ حرفی نباید بزنی چون آن وقت تمام عمرت به جواب دادن میگذرد و چشم که بازی میکنی میبینی همه چیزت را باختهای. من به همین دلیل رفتم. قصد نداشتم برگردم.میخواستم زندگیام را بکنم، اماهاشمیطبا که لطف زیادی به من داشت از طریق کفاشیان با من تماس گرفت و گفت پای آبروی کشتی در میان است و بیا کمک کن. آن زمان من داغ بودم.
گفتم مگر میشود برای اعتبار و آبروی کشتی قدمی برندارم؟ در این مملکت هر چیزی که خواستند باید انجام داد چون ما برای ایران زنده هستیم. اصلا نفسکشیدن ما برای ایران است.
ناراحت شدم که دوست خوبم امیررضا خادم استعفا کرد و من حتی دنبال شماره تلفن او گشتم تا قبل از اینکه بیایم، با او حرف بزنم، اما در مکه بودم و موفق به انجام این کار نشدم. به من گفتند حتما باید بیایی و کار کنی و بهعنوان سرپرست مشغول به کار شوی. اصلا فرقی نمیکرد که سرپرست باشم یا معاون. من کشتی را دوست داشتم.
همین حالا هم که خانه نشین کشتی شدهام، دوستش دارم؛ حتی بیشتر از آن زمان. من از هیچ کس انتظار ندارم مرا تحویل بگیرد. همین که کشتی را دوست داشته باشند برای من کافی است.
قبول کنید زمانه عوض شده و هر کسی که بهعنوان مدیر میآید، دیگران منتظر مینشینند ببینند چه حکمهایی صادر میکند تا رابطه خودشان را با او تنظیم کنند. همین که یک نفر از قلم بیفتد حاشیهها شروع میشود... .
اما من به خاطر کشتی برگشتم. ورزش ما چهرههای بزرگ، گوششکستهها و کارشناسان مطرح زیادی دارد. هنوز هم فکر میکنم کشتی ما میتواند در دنیا حرف اول را بزند، اما برای رسیدن به این هدف باید افراد عاشق و دلسوخته کنار هم جمع شوند. در دوره دوم حضورم در فدراسیون، متوجه شدم نباید با این فرضیه کار کنم.
باید طور دیگری کار کرد. اما وقتی فهمیدم که دیگر خیلی دیر شده و آب از سرم گذشته بود. من فقط به قهرمانی جهان فکر میکردم اما بعضیها شروع به سنگاندازی کردند و همه دیدند که چه وضع اسفناکی به وجود آمد. البته ناراحت نیستم چون وظیفهام بود برای عشقم، مملکتم و مردم خوب کشورم تلاش کنم.
میخواستم لبخند را روی لبان مردم ببینم اما نمیدانستم که این همه مشکل وجود دارد. آنها نمیدانستند اگر قرار است کسی بیاید و جای مدیر بنشیند باید 20 سال در این ورزش خاص استخوان ترکانده باشد. اما متأسفانه برای اینکه به اهدافشان برسند و مطرح شوند هرچه دوست داشتند، پشت سر من گفتند.
من برای آنکه آبروی کشتی حفظ شود ساکت ماندم، اما فقط به آنها میگویم این حقالناس است. خدا این گناه بزرگ آقایان را نمیبخشد. آنها هرچه دروغ دوست داشتند به من نسبت دادند. من از خیلی از آنها بیتقوایی دیدم و دم نزدم. میدانم که همه این حقایق پیش خدا محفوظ مانده است.
- آن موقع چرا حرف نمیزدید؟ یکی از مشکلات فدراسیون این بود که خیلیها علیه شما حرف میزدند و فدراسیون سکوت میکرد. حتی بعضی از رسانهها خلاف واقعیت را عنوان میکردند. احساس میکنم یک برنامهریزی منسجمی پشت این کار بود تا شما را زمین بزنند. حتی یکی از بحثهای داغ این بود که عنوان میکردند هیچ بزرگی نمیتواند با فدراسیون کار کند و همه آدمهای نامدار کشتی از کار کردن با طالقانی فرار میکنند.
البته نظر شما را نمیپذیرم، چون همه نیروهای کشتی آمدند و با فدراسیون من کار کردند. اما بعضی از دوستان معتقد بودند حق واقعیشان بیشتر از چیزی بوده که به آنها داده شد. متأسفانه اینکه من با آنها با نیت خالص کار میکردم و در خدمت آنها بودم، باعث به وجود آمدن شبهاتی شده بود و روزنامهها هم به این مسائل دامن میزدند و آنها را تحریک میکردند که پستی که در اختیار دارید بسیار کوچک است و به همین دلیل آنها شروع به حاشیهسازی کردند.
من هم نمیخواستم جواب بدهم. استنباطی که داشتم این بود که چرا باید جواب این حاشیهسازیها و ادعاهای نادرست را بدهم؟ بالاخره روزی همه چیز مشخص خواهد شد.
- اما هنوز هم چیزی درباره زمان مدیریت شما معلوم نشده، حق شما را خوردهاند. هر حرفی که خواسته اند، گفتهاند و شما هم تا همین حالا هیچ جوابی ندادهاید. البته من معتقدم مردم ما باهوش هستند و همه چیز را متوجه میشوند...
با این بخش آخر حرفهایتان موافقم اما با بخش اول آن نه. اصلا این طور نیست که همه چیز مخفی مانده باشد. بعضی مسائل روشن شده و بقیهاش هم روشن میشود. همان طور که گفتید مردم ما خیلی باهوش هستند و وقتی در کوچه و خیابان مرا میبینند، خیلی از حقایق را که من نگفتهام به من میگویند.
مردم میدانند که برخی افراد چه کارهایی انجام دادهاند برای آنکه طالقانی نباشد. من همه آنها را به خدا واگذار کردهام. همه آنها که سعی کردهاند مقام و شهرت خود را با گرفتن آرامش من به دست آوردند.
- شما با آقای برزگر (منصور) خیلی خوب برخورد میکردید ولی او بهدلیل تحریک بعضیها نخواست با شما کار کند. حرف حساب این عده که برزگر را تحریک کردند، چه بود؟
والله نمیدانم. بروید از خودشان بپرسید. من هرگز با کسی مشکلی نداشته و ندارم. در باند و گروه کسی نیستم، اهل باندبازی نیستم و هیچ باندی هم ندارم. هر کسی که قصد داشت برای کشتی کار کند با او همکاری کردم و فکر نمیکردم با من مشکل داشته باشد. ولی بعضیها به قول شما او را تحریک میکردند و میگفتند کار نکن چرا که به قول شما میخواستند فدراسیون را زمین بزنند.
الان هم متأسفانه فکر میکنند فدراسیون طالقانی را زمین زدند. البته این را هم بگویم آنها برای هرکسی که در رأس باشد و نیازهای آنها را برآورده نکند همین داستان را مینویسند. تصور نمیکنم این قبیل افراد با کسی کنار بیایند. آنها کارشان این است که فقط به منافع خودشان فکر کنند.
- آنها که میگویید چه کسانی هستند؟ هنوز هم صلاح نمیدانید اسمشان را بگویید؟
شما گفتید آنها. من حرفی نزدم. شما گفتید که یک عده هستند و من هم در جواب شما حرفی زدم.
- آنها را میشناسید؟
همه را میشناسم. من تنها کسی هستم که در کشتی 37سال کار کردهام. مگر میشود اینها را نشناسم؟ معرفی کردن آنها چه فایدهای دارد؟ فکر میکنید الان خیلی پنهان دارند کار میکنند و کسی آنها را نمیشناسد؟ بعد از انقلاب، در سالن هفتتیر را باز کردم.
مدتی سالن را اداره کردم بعد هیات کشتی را راه انداختم، بعد هم نوبت فدراسیون شد. من طی این مدت فقط برای کشتی کار کردهام. هیچ وقت هم کم نگذاشتم. برای موفقیت در هر کاری باید عاشق باشی.
در کشتی، اساس و ریشه این عشق باید کمی قویتر از بقیه موارد باشد. من عاشقانه برای کشتی کار کردم. از نظر من مردم باید درباره موفقیت یا ناکامی من حرف بزنند که آنها هم در کوچه و خیابان به من میگویند کارت را درست انجام داده ای.
اما با این حال بیرون ماندم. میدانید چرا؟ چون باندی نداشتم. سر و کاری هم با کسی نداشتهام. هر کسی که میگفت میخواهم برای کشتی کار کنم، میگفتم بفرمایید، اما محیط به گونهای بود که نمیشد. یکی میگفت فلانی خوب کار نمیکند و کنارش بگذاریم. من هم نمیخواستم به آبروی کسی لطمهای وارد شود.
آبروی انسان با خون شهدا یکسان است. چگونه میتوانیم آبروی کسی را ببریم؟ برای همین نمیتوانستم کاری انجام دهم. در مقابل تهمتهای این عده هم جوابی نداشتم. شاید چون در جامعه مطرحتر بودم و بعضیها نمیخواستند ببینند که در دل مردم جا دارم، دست به این کارها میزدند. شاید همه این ماجراها به خاطر محبتهای زیاد مردم بود.
- شروع این مسائل از کجا بود؟
نقطه شروع ماجرا از وقتی بود که من خواستم کاری برای مردم بم بکنم. من گفتم میخواهم دوشنبه بنشینم پشت امجدیه برای مردم بم گدایی کنم. آن روز مردم طلا دادند، سند خانه شان را دادند، 76 تا کامیون وسیله جمع کردیم. این برای محمدرضا طالقانی خیلی زیاد بود.
- حالا چقدر پول جمع کردید؟
نمیدانم چقدر شد. فقط میدانم هر روز یه چیزی نوشتند. عدهای هم مرا مسخره کردند که فدراسیون را ول کرده و رفته دنبال کاری که اصلا به او مربوط نیست. آنها دوست نداشتند محبت مردم را ببینند.
- شاید حرف این عده به خاطر این بود که آن موقع فدراسیون مشکل مالی داشت.
بله. اتفاقا مشکل مالی شدیدی هم داشت. اسپانسر چک هم داده بود. اما بعضی از آقایان با استفاده از آدمهایشان در یکی دو روزنامه در بوق و کرنا کرده بودند که مسئولان فدراسیون پول را میخورند و خرج کشتی نمیکنند. اسپانسر هم چکش را پاس نکرد.
من تنها کسی هستم که در این مملکت 2 بار در فدراسیون حاضر شدم و بیشتر از همه کار کردم. بار اول حدود 6 سال و نیم و بار دوم هم 3 سال و نیم کار کردم. هرگز فکر نمیکردم با این همه کار جلوی مرا بگیرند.
البته باز هم میگویم وظیفهام بود. باید به عشق مردم کار میکردم و کردم، اما حقیقتا نمیبایست این قدر فشار میآوردم. کار به جایی کشیده شد که برای لباس پوشیدن من هم حرف پیش میآوردند.
میآمدم جهیزیهای را برای نوعروس یتیم تهیه میکردم، میگفتند تو به این کارها چکار داری؛ اگر میتوانی به کار کشتی برس؛ چرا به مردم وام میدهی؟ از حرف آنها تعجب میکردم. قبلا این اعمال در کشتی، خوب بود. تا نوبت ما شد همه چیز برعکس شد.
از هر چیز خوب و بد زندگی من ایراد میگرفتند. با همه این احول میگویم هیچ وقت مشکلی با کسی نداشتهام. الان هم احساس راحتی میکنم و به عشقم میرسم.
- یعنی باز هم کشتی؟
نه، به علاقههای دیگر زندگیام. مکه و کارهای دیگر. کارهای خیریهای که با بعضی از دوستان انجام میدهیم. من واقعا دارم از زندگیام لذت میبرم. بگذارید آنها هرکاری دلشان میخواهد بکنند. آنها دارند آب درهاون میکوبند. من همیشه برای آدمهای کشتی دعا میکنم. هرکسی را هم که به من بد کرد، به خدا واگذار میکنم.
چون خدا فرموده که هرکس پشت سر کسی حرف بزند، حقالناس را ندیده گرفته است. آنها چگونه باید جواب بدهند؟ این همه تهمت ناروا به خاطر اینکه چه ثروتی را به دست بیاورند؟ در حال حاضر چیزی ندارم. یک قطعه زمین داشتم که برای فروش گذاشتم و با آن بدهیام را دادم. آقایان میگفتند من خانه 3 میلیاردی خریدهام. آنها خودشان را با این حرفها خفه کردند.
خانهام همینجاست که شما آمدهاید. تازه فقط زیرزمین این خانه مال من است. دو طبقه بعدیاش مال کسان دیگری است. مال دنیا زیاد ندارم اما خدا را شکر آبرو زیاد دارم. الان برویم بیرون ببینید چه خبر است. صف تاکسی میایستم، 20 تا ماشین بوق میزنند، توی کوچه و خیابان و مغازهها مردم همهجوره ما را شرمنده میکنند.
چرا؟ چون مردم میفهمند. نمیتوانیم آنها را گول بزنیم. متأسفانه در جوی به میدان آمدم که بسیار مسموم بود. هر کسی میآمد و میگفت اگر حرف ما را گوش کنی میمانی و در غیر این صورت باید بروی. خدا را شاهد میگیرم که دوست نداشتم زیر بلیت کسی بروم. من وامدار کسی نبودم.
آنها میخواستند کسی را که 30 سال کار کرده بود، کنار بگذارند.من با قاطعیت فریاد زدم چون هیچ وقت نرفتهام دفتر روزنامهها بگویم عکس و مصاحبه مرا چاپ کنید. تا حالا در اتاق هیچ رئیسی نرفتهام که بگویم یک جایی به من بدهید، یک ورزشگاه به من بدهید، برای من یک حقوق مناسب تعیین کنید. بروید سؤال کنید ببینید تا حالا چیزی برای خودم از مسئولان خواستهام؟ من فقط دور خدا چرخیدهام. دیگر لازم نیست دور کسی بچرخم.
افتخار میکنم که فقط در صف حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) قرار دارم. من همیشه به مولا گفتهام «ساقیا دروازه میخانه را از من نگیر». آن وقت چطور میتوانم به کس دیگری رو بیندازم؟ میگویند «با خدا دادگان ستیزه مکن / که خداداده را خدا دارد». من با خدا و مردم زندگی میکنم. هیچ وقت هم از چیزی نمیترسم. همه آنها را به خدا واگذار کردهام. خدا احکمالحاکمین است و خودش پرونده این آدمها را درست میکند.
- آنهایی که میگفتند ما نمیتوانیم در فدراسیون کار کنیم، بعد از شما آمدند و کار کردند. چرا؟ مشکل فقط طالقانی بود؟
در این مورد اجازه بدهید چیزی نگویم. خدا را شکر الان میتوانند کار کنند. حتما ایراد کار از من بوده و حالا مرتفع شده است. اجازه بدهید کسی اگر میخواهد برای کشتی کار کند، کارش را بکند. من از اینکه کسی با من کار نکرد و حالا دارد در فدراسیون کار میکند ناراحت نیستم. مهم این است که برای کشتی کار کنند. به خدا این را از ته دل میگویم.
- برخی افراد هم هر روز با روزنامهها مصاحبه میکردند و حالا مدتهاست...
خدا را شکر. حتما بدی از من بوده و حالا همهچیز درست شده است. اجازه بدهید درباره افرادی که دارند برای کشتی کار میکنند حرف نزنیم. نمیخواهم خدایناکرده حرفهایم برای خود کشتی دردسر درست کند. این حرف، حرف دلم است. چه بگویم. شاید آنموقع نمیخواستند کار کنند و حالا دارند با جدیت کار میکنند.
- نمی خواهید از خودتان دفاع کنید؟
آخر دفاعی ندارم که بخواهم بکنم. وقتی خدا هست چرا من باید دفاع کنم؟ اینکه یک سری نمیخواستند کار کنند شاید به این برمیگردد که مرا قبول نداشتند و مشکلاتی وجود داشت. اما میخواهم یک نفر بیاید و بگوید که من به یک ورزشکار، پیشکسوت و کارشناس و مربی، «تو» گفتهام؟ فقط یک نفر بیاید بگوید من به کسی بیاحترامی کردهام؟ حق کسی را خوردهام؟ برای کشتی کم گذاشتهام؟ شاید جرم من همین بوده که رئیس بازی درنمیآوردم.
من در زندگی فقط رفاقت کردم و به همین دلیل در زندگی بسیار موفق بودهام. اساس دنیا بر مبنای محبت و احترام است. به هیچکس کاری ندارم جز خدا. ساعت 5/11 صبح زنگ زدند و گفتند رادیو اعلام کرده شما را برکنار کردند. رفتم خانه، قرآن را بوسیدم و نماز شکر خواندم.
یزدانیخرم تماس گرفت و گفت فلانی به من گفتند بیا و من هم سریع جواب دادم خوش آمدید، تشریف بیاورید. من هم میروم. او گفت فردا به فدراسیون بیا و من هم با وجود میل باطنیام رفتم چند ساعتی ماندم و همه کارها را ردیف کردم و سریعاً به منزل برگشتم.
- بعداً گفتند حرفهایی زده شد...
بالاخره این حرفها همه جا هست. هر کس به اندازه شأن و منزلت خودش صحبت میکند. خدا به من دستور نداده که هر چی از دهانم خارج میشود به همه بگویم چون نمیتوانم جوابگو باشم. من نمیتوانم اینگونه باشم.
باید تفاوتی با سایرین داشته باشم. من به روش و منش پهلوانی زندگی میکنم. بهدلیل سفرهایی که به خانه خدا رفتهام و قسمهایی که به اسم و جلالش خوردهام، نمیتوانم با کسی با لحن بد صحبت کنم. همه را هم به خدا سپردهام. ساعت 11 صبح روز تودیع، از فدراسیون خارج شدم و عینک آفتابی زدم تا کسی مرا نشناسد.
خیلی هم سریع به خانه برگشتم. خانوادهام مانده بودند که چگونه راحت به منزل رسیدم. تا به امروز که با شما حرف میزنم هیچ صحبتی با خبرنگاری نداشتهام. چندین بار از صدا و سیما با من تماس گرفته اند، اما نرفتم.
- بزرگترین مشکل در زمان شما چه بود؟
مشکل مالی. روز نخست که وارد فدراسیون شدم تغییراتی صورت گرفت. در سالن کشتی و تمرینات و در کل فدراسیون، ساخت و ساز انجام شد. آقایان هم میگفتند ما مشکل مالی نداریم. اسپانسر هم چک یک میلیارد تومانی داد.
پیش خودم تصور میکردم همه چیز ردیف است. اما این چک وصول نشد و سراغ اسپانسر بعدی رفتم. آنها 2میلیارد تومان چک دادند که فقط یکصد میلیون تومان آن وصول شد. شما فکر کنید فدراسیونی که 3 میلیارد چک میگیرد، دیگر بدهی ندارد؟ اما اینگونه نبود.
اما مشکل بعدی؛ من آدمی هستم که میدانم چه میکنم. میدانستم که تیم کشتی چه زمانی قهرمان جهان میشود. اما آقایان هی سؤال میکردند چرا اینقدر تیم را به سفر میفرستی؟ آنها بهدنبال این مسئله نبودند که چرا تیمها سفر میروند، دنبال چیز دیگری بودند. آنها به ورزش ما ظلم کردند.
هم من میدانم هم شما میدانید که آنها در پسپرده هستند. شما نگاه کنید در این سفرها رنگرز، دبیر، حیدری، سوریان، اشکانی، زیدوند و خیلیهای دیگر کشف شدند، اما چون برای بعضیها خوشایند نبود و قصد داشتند مرا زیر سؤال ببرند، دائما ایراد میگرفتند. به یک نفر از آنها که بدترین فحشها را به من داد، تو نگفتهام.
هر چیزی هم که شنیدم گذر کردم. مگر خدا میگذارد آبروی چندین ساله بندهاش با یک حرف از بین برود؟ این آبرو را خدا داده. برای من هم بیش از حرف این عده، قضاوت مردم مهم است. آنها بهتر متوجه میشوند که چه کسی کار میکند و چه کسی سنگ میاندازد. حالا میبینید که در آینده چه میشود. من خیلی کار کردم.
تا جایی که میتوانستم. اما یک سری کارها بود که میتوانستم انجام دهم و انجام ندادم؛ آن هم به خاطر اینکه بعضیها نگذاشتند.
- نگفتید چرا این چکها پاس نشد؟
همه چیز زیر نظر آقای فرجی بود. او میگفت در عالم رفاقت چکها را وصول میکنم. من هم چون زمانی مثل ایشان نایبرئیس بودم و همه این کارها را انجام میدادم، همه چیز را به او موکول کردم. وقتی هم که خرج میکردم میگفتند طالقانی هیاتی است.
افتخار میکنم هیاتی هستم. هیات یعنی نظم، یعنی همهچیز، یعنی مشخص بودن ساعت شروع و اتمام. میگفتند تو باید با برنامه کار کنی، نه هیاتی. اما پشت تمامی این مسائل چیزهای دیگری بود. چه کنم؟ سازمان میگفت پول میدهم و فردا نمیداد. تیم قصد سفر داشت و اگر چک خودم را نمیدادم، آن سفر لغو میشد.
مجبور بودم به خاطر آبرویم چک شخصی برای کار فدراسیون بدهم و سرانجام خانهام را توقیف کردند. چون کشتی را دوست داشتم و برای من کشتی خیلی مهمتر از این حرفها بود.
- یعنی خانهتان توقیف شد؟
بله توقیف شد. مسابقات جهانی بوداپست در راه بود و تیم جوانان قصد حضور در این رقابتها را داشت، اما پول نداشتیم. سازمان میخواست پولی را در اختیار ما قرار دهد اما به موقع نرسید. گفتند اگر چک ندهید، ویزا نمیدهیم. مجبور شدم چک بدهم تا تیم اعزام شود.
6 ماه گذشت و سازمان پول ان را نداد. آن آژانس هم محبت کرده بود و تا شب عید چک را برگشت نزد، اما شرکای آن بنده خدا جمع شدند و چک برگشت خورد. سپس توقیف اموالم را گرفتند. نزد علیآبادی رفتم. آقای فرجی از دهانش پرید و گفت طالقانی چک داده و توقیف اموالش را گرفتهاند.
او هم در شوخی گفت با کمپوت آناناس به دیدنش میرویم. یک نفر آنجا حضور داشت و سریعاً همهچیز را به خبرگزاریها اطلاع داد. فردا روزنامهها با تیتر «طالقانی در زندان» و «توقیف اموال طالقانی»، همه چیز را چاپ کردند.
در حالی که گناه طالقانی این بود که به خاطر عشق خود چک داده بود. حالا بعضیها هم شاخ و برگ میدادند و مبلغ چک را تا 2 میلیارد تومان هم گفتند در حالی که آن موقع جمعاً یکصد میلیون تومان بود. بالاخره از کمیته المپیک پول را گرفتم و با نظر ذیحسابی رفتیم دادسرا و خدا را شکر، مشکل حل شد.
- با توجه به همه این جریانات، حالا نظرتان درباره کشتی چیست؟
بسیار خوب. آرزو میکنم دوستانم در راهشان موفق باشند که یقیناً هم همینگونه است. این را با تمام وجودم میگویم. من در کشتی باشم یا نباشم فرقی نمیکند. کشتی به راهش ادامه میدهد. بعضیها چون نفس بدی دارند همه را بد میدانند. بعضیها آن زمان میگفتند که طالقانی مظلوم نمایی میکند. حالا میگویم من بد بودم و کنار گذاشته شدم. شما خوبها سعی کنید به کشتی این مملکت کمک کنید.
دوستان همه در حال کار کردن هستند و در سایه برنامهریزی خوب و پول موفق میشوند چرا که در واقع از کشتی حمایت میشود و انصافاً نیز حقش همین است. بهطور حتم آنهایی که در حال کار کردن هستند، حتما موفق میشوند. همه پهلوانها برای کشتی کار میکنند و ما بد بودیم و بد هستیم ولی شما را به خدا کشتی را رها نکنید.
- اوقات بیکاری را با چه چیزی سپری میکنید؛ مطالعه یا ورزش؟
با کتاب. شبها تا ساعت 12 با خانوادهام هستم و تا 3صبح هم مطالعه میکنم. اغلب روزها هم به کارهای شخصیام میرسم. با رفقای مذهبی و هیاتی سپری میکنم و هرگز هم با دوستان ورزشیای که همه چیز را برای خود میخواهند، نیستم.
نمیدانم من موفقم یا نه. یک روز میآیند میگویند طالقانی مدیر موفق است و روز دیگر میخواهند قلم پایش را بشکنند. آقا من اشتباه کردم. اصلا مدیر نیستم. مدیریت برای آنهایی است که میخواهند مرد سال باشند. ما را چه به این حرفها !؟
- در مطالعاتتان بیشتر چه کتابهایی را انتخاب میکنید؟
تاریخ
- چرا تاریخ؟
چون هم بیرحم است و هم خوب قضاوت میکند. من نمیتوانم بدون کتاب زندگی کنم چرا که یکی از رفقای بیضرر انسان است. هیچوقت دروغ نمیگوید و اذیت و آزاری ندارد که مقابل شما تعریف کند و پشت سرتان هم بد بگوید.
- تاثیرگذارترین کتابی که خواندهاید، چه کتابی بود؟
راستش را بخواهید با همسرم در حال مطالعه نهجالبلاغه هستیم؛ از سخنان مولایم علی(ع). با این کتاب عشق میکنم. میخوانی دنیا خیلی وسیع است. دیر یا زود این روزها میگذرد و آنچه میماند خوبی و بدی است. این کتاب مرا به جایی رسانده که فهمیدهام دنیا خیلی بزرگتر از این حرفهاست و برای هر حرفی که به مردم میزنی، باید جواب بدهی... .
- حالا از کسی دلخور نیستید؟
نه، به همه میگویم طالقانی را فراموش کنید. همه کمک کنید کشتی به عرش برسد.